امام محمدباقر(علیه السلام) و جدال های کلامی سیاسی عصر اموی

ساخت وبلاگ

امام محمدباقر(علیه السلام) و جدال های کلامی سیاسی عصر اموی

امام محمدباقر(علیه السلام) و جدال های کلامی سیاسی عصر اموی

عصر اموی، دوران تبدیل شدن مناظرهnot;های کلامی نخستین در عهد خلفای راشدین، به جدالnot;های کلامی سیاسی است. در این دوران جدالnot;های کلامی سیاسی خاصی در میان گروهnot;ها و مکاتبی همچون مرجئه، خوارج، معتزله، زیدیه و... است؛ جدالnot;هایی که تأثیر بسزایی بر تحولات سیاسی اجتماعی این دوران داشت. امام باقر(علیه السلام) در این دوران با شرکت در مناظرهnot;ها و جدالnot;های کلامی سیاسی این دوران از دو زاویه در فراهم ساختن زمینهnot;های تأسیس و تدوین مکتب امامیه نقش ایفا نمودند. از سویی، فعالیت ها و مناظره های امام(علیه السلام) خصلتی کلامی داشت و مبانی و اصول مکتب امامیه را در کنار نقد مبانی و اصول کلامی دیگر مکاتب تدارک می نمود، از سوی دیگر با نقد دستگاه سیاسی حاکم و فکر سیاسی رایج، بنیانهای فکر سیاسی شیعه امامیه را ارائه میnot;کرد. مقاله حاضر با گزارش جدال های کلامی سیاسی عصر اموی، تلاش امام باقر(علیه السلام) در قالب مناظره ها و جدال های کلامی سیاسی مذکور را توضیح می دهد.

مقدمه
رحلت پیامبر اسلام(علیه السلام)، نقطه عزیمت رویدادهای سیاسی اجتماعی خاصی در تاریخ سیاسی امت اسلامی است. این رویدادها که با سقیفه بنی ساعده آغاز گردیدند، تحولاتی را در زندگی سیاسی اجتماعی مسلمانان نخستین بوجود آوردند. تاکنون تفاسیر گوناگونی از تحولات مذکور در آثار پژوهشی متعدد در این باره، ارائه گردیده است؛ تفاسیری که به تدریج زمینه تکوین مکاتب مختلف را فراهم نمودهnot;اند. بی تردید، آنچه که تفاسیر و مکاتب مذکور را قابل فهم ساخته، دلایل شکلnot;گیری و تحول آنها را نمایان میnot;سازد، مطالعه جدالnot;های کلامی است که پیرامون رویدادهای سیاسی اجتماعی صدر اسلام در دوران مذکور شکل گرفتهnot;اند. مطالعه این جدال ها پرتویی آشکار بر علل و عوامل پیدایش رویدادهای مذکور افکنده، چگونگی شکلnot;گیری مکاتب کلامی سیاسی صدر اسلام را آشکار میnot;سازد.
از دیدگاه نوشتار حاضر، دوران زندگی امام محمدباقر(علیه السلام)، دوران ظهور جدال های کلامی سیاسی متعددی است که ریشه در مناظره های کلامی دوران خلافت خلفای راشدین داشته است. مناظره های مذکور پیرامون رویدادهای سیاسی اجتماعی نخستین در این دوران شکل گرفته، به تدریج در دوران امویان، زمینه ظهور جدال های کلامی سیاسی مهمّی را فراهم ساخته اند. جدال های مذکور نیز به تدریج زمینه ساز ظهور مکاتب کلامی سیاسی عمده در تاریخ فکر اسلامی گردیده اند. امام باقر(علیه السلام)، در دوران ظهور جدال های مذکور زندگی کرده، تلاش های بسیار مهمی را در تکوین مکتب کلامی شیعی از طریق مشارکت در جدال های مذکور به انجام رسانده است. مقاله حاضر، تلاشی اندک در مطالعه و بررسی وضعیت جدال های کلامی سیاسی عصر اموی، به منظور فهم نقش و جایگاه امام باقر(علیه السلام) در جریان جدال های مذکور است.

1. جدالnot;های کلامی سیاسی عصر اموی
جدالnot;های کلامی سیاسی عصر اموی حاصل نخستین مناظرهnot;های کلامی پیرامون رویدادهای سیاسی اجتماعی دوران خلفای راشدین هستند. از این منظر، سقیفه بنی ساعده نقطه عزیمت مناظرهnot;های مذکور و رویدادهای سیاسی اجتماعی بعدی و بویژه جنگ صفین تثبیت کننده آن مناظرهnot;ها به حساب میnot;آیند.
رحلت پیامبر(علیه السلام) سر آغاز گفتگوها و مناظره هایی است که میان صحابه پیامبر صورت گرفت. شرکت کنندگان در سقیفه با اذعان به واگذاری امر خلافت به امت از سوی پیامبر، در فرایند انتخاب خلیفه مشارکت کردند. آنان که در دو دسته عمده انصار و مهاجرین قرار داشتند، تلاش میnot;کردند شایستگی خود را برای خلافت ثابت نمایند. در حالیکه انصار بر ویژگیnot;هایی همچون انصار خدا نامیده شدن در قرآن کریم و قبول کنندگان در خواست هجرت پیامبر(علیه السلام)، تقسیم کنندگان مال خود در راه خدا و... را دلیل شایستگی خود میnot;دانستند، مهاجرین نیز خود را مصداق صادقان در آیه 8 سوره حشر دانسته و بر سابقه اسلام آوردن خود و دیگر فضایل پای میnot;فشردند. گفتگوهای مذکور سرانجام با استدلال به سخن پیامبر(علیه السلام) ختم میnot;گردد. عمربن خطاب در این باره خطاب به انصار میnot;گوید: یا معشر الانصار، شما همه نشنیدید از رسول خدا(علیه السلام)که گفت: الائمة من قریش. امامان از قریش باشند و این کار جز در میان ایشان نبود. بشیر بن سعد انصاری گفت: بلی، به خدای که ما این از وی شنیدیم و دانستیم که قوم وی خداوندان امارتند پس از وی." بدین ترتیب در جریان مناظره، شایستگی خلافت برای قریش ثابت میnot;گردد و انتخاب محدود به آنان میnot;گردد. اما در برابر، ایدهnot;ای دیگر از سوی بنی هاشم و طرفداران امام علی(علیه السلام)مطرح میnot;شود. آنان با انکار واگذاری خلافت به امّت، بر ضرورت نصب امام و جانشین پیامبر(علیه السلام) تأکید میnot;کردند. نخستین بار خود امام علی(علیه السلام) به هنگام درخواست بیعت از سوی ابوبکر، بر این ایده اینگونه استدلال میnot;آورد:
ای جماعت، شما اینکار از دست انصار بیرون کردید.... و به قرابت [و] خویشاوندی تمسک کردید.... پس ایشان از آن سبب شما را منقاد شدند... و من بر شما حجت آوردم بدانچه شما بر انصار حجت آوردید؛ ما به محمد(علیه السلام) اولیnot;تریم در حال حیات وی و پس از وفات وی، زیرا که مائیم اهل بیت وی و نزدیکnot;ترین خلفای بر وی و از خدای بترسید و انصاف ما بدهید و حق ما از این کار بشناسید.
افزون بر مناظره نصب و انتخاب، در دوره خلافت خلفای راشدین مناظرهnot;های کلامی دیگری نیز میان مسلمانان شکل گرفت که مهمترین آنها پس از جنگ صفین بروز کرد. پس از شکلnot;گیری این جنگ و پایان یافتن آن با این گزاره عمرو بن عاص در جریان حکمیت که " او [ابوموسی اشعری] علی را از خلافت بر کنار کرد ولی من معاویه را به خلافت بر میnot;گزینم،" مناظرهnot;هایی با محوریت قضاوت درباره مشروعیت و عدم مشروعیت این جنگ و سرنوشت شرکت کنندگان در آن، صورت گرفت. خوارج به عنوان گروه نخست مناظره کننده با وجود مجبور ساختن امام علی(علیه السلام) به پذیرش حکمیت و حکم مورد نظر خود، به مخالفت پرداخته، اساس حکمیت را غیر مشروع دانسته، به گفته نوبختی، "هر دوی داوران را کافر دانسته، گفتند علی نیز در هنگامی که تن به داوری ایشان در داد کافر گشت. پس آیات وَمَن لَّمْrlm;يَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْكَفِرُونَ (مائده/44 و 47) و فَقَاتِلُواْ الَّتِى تَبْغِى حَتَّىrlm; تَفِىrlm;ءَ إِلَىrlm; أَمْرِ اللَّهِ (حجرات / 9 ) دلیل خود آوردند و باز ایستادن علی از جنگ با معاویه را موجب کفر وی دانستند. " بدین ترتیب، خوارج برای نخستین بار مناظره کلامی ایمان و کفر را مطرح ساختند و به همین دلیل، برخی از پژوهشگران سهم آنان را در عرصه کلام و اصول جزمی اعتقادی اسلامی در تعریف کفر و ایمان دانستهnot;اند.
گروه شیعه، به عنوان دومین گروه مناظره کننده پس از صفین، بر خلاف خوارج، از میان خلفای چهارگانه، "تنها علی بن ابیطالب(علیه السلام) را امیر المومنین بر حق می دانستند." و این امر در عرصه سیاست، به مفهوم پذیرش "حق امامان بر ولایت عالیه به مفهوم عدم مشروعیت حکومت کسانی بود که ائمه را از مقام بر حق رهبری امت مسلمان کنار زده و خلافت را غصب کرده بودند." بر اساس چنین نگرشی آنان اصل مشارکت در جنگ صفین را به دلیل فرماندهی امام بر حق مشروع دانسته، حکمیت را نیز بدلیل پذیرش امام علی(علیه السلام) می پذیرفتند و در نتیجه مفهوم ایمان و کفر را نیز بر اساس دیدگاه امام مطرح می کردند.
مرجئه، گروه سوم، در مناظره کفر و ایمان، با پرهیز از داوری، بر این باور بودند که "هر که به وحدانیت خدا ایمان دارد هر گناهی مرتکب شود و هر عقیدهnot;ای اظهار کند کافرش نتوان گفت. این قضیه مربوط به خداست که روز رستاخیز درباره آن قضاوت خواهد کرد." آنان بر اساس چنین اعتقادی، نسبت به شرکت کنندگان در جنگ صفین نیز بر این باور بودند که محاکمه و داوری درباره آنها فقط حق خداوند است و از این رو آن را باید تا روز جزا به تأخیر انداخت.
بدین ترتیب، میnot;توان به این جمع بندی مختصر اشاره کرد که متعاقب حادثه سقیفه بنی ساعده نخستین بار مناظره نصب و انتخاب و پس از جنگ صفین، نخستین بار مناظره کفر و ایمان در میان مسلمانان صورت می گیرد. حاصل مناظره های کلامی مذکور شکل گیری گروه های سه گانه خوارج، شیعه و مرجئه است. تحولات سیاسی اجتماعی بعدی، مناظرهnot;های کلامی این گروه ها را به "جدال های کلامی" تبدیل ساخت که در نتیجه آنها انشعابات جدیدی در گروهnot;های مذکور پدید آورده، گروه های جدیدی را به صحنه مناظره ها و جدال های کلامی وارد ساخت. دوران اموی، از این رو، دوران ظهور جدال های کلامی و انشعابات در گروه های کلامی - سیاسی به حساب می آید. در ادامه به منظور بررسی نقش امام باقر(علیه السلام) در جدال های کلامی این دوران، اشاره ای کوتاه به وضعیت جدالnot;های مذکور در این دوران لازم به نظر می رسد.
وضعیت خوارج در دوران اموی را می توان از طریق انشعابات جدید آن مطالعه کرد که در نهایت به زوال گرائیده و از تبدیل شدن به یک مکتب کلامی باز میnot;ماند. خوارج در دوران اموی به چند شاخه تقسیم شدند. افراطیnot;ترین شاخه خوارج، ازارقه به رهبری نافع بن ازرق بودند. آنان معتقد بودند که تمامی دشمنانشان را باید به همراه زنان و فرزندان بکشند. آنان تمامی سکوت گرایان را خارج از دین اسلام میnot;شمردند و از طریق "محنه" که نوعی تفتیش عقاید بود، آنان را شناسایی میnot;کردند. و به گفته ابن خلدون، نافع بن ازرق، از دیگر مسلمانان برائت می جست و تکفیرشان می کرد و کشتن همه حتی قتل اطفال را همه جایز میnot;شمرد و تصرف در هر امانتی از آنان راکه نزدشان بود، حلال می-دانست زیرا معتقد بود که از آن کفار است. این گروه از خوارج اگر چه، مشکلات متعددی را در برابر مسلمانان ایجاد میnot;کردند و جنگ و کشتارهایی را به راه می انداختند اما همانطوری که افندی به درستی اشاره میnot;کند، آراء سازش ناپذیر آنها را به حاشیه راند.
شاخه دوم، اباضیه نام داشتند. این شاخه به رهبری عبدالله بن اباض معتدل ترین شاخه خوارج به حساب می آیند. آنان نیز تمامی مسلمانان غیر خارجی را کافر می دانستند اما اعتقاد داشتند که تنها در جنگ می توان آنها را کشت و اموالشان را به یغما برد. ابن-خلدون افزون بر این دو فرقه، از دو فرقه دیگر بنام نجدیه و صفریه نیز نام برد. به گفته وی، نجدیه عقاید ازارقه را نمیnot;پذیرفتند و صفریه نیز به اباضیه نزدیک هستند. به هر حال، همان طوری که ملاحظه می شود، محور اصلی عقاید این فرقه ها را می توان مسأله ایمان و کفر دانست هر چند که نسبت به مصداق مؤمنان و کافران و حکم آنان اختلاف اندکی میان آنها وجود داشت. با این وجود همگی نسبت به امر خلافت از موضع واحدی بر خوردار بودند. و به گفته طه حسین، ضد هر خلافتی می شوریدند و تا می توانستند با خلفا و سلاطین جنگ می کردند. و وقتی دوره بنی امیه منقرض شد و خلفای بنی العباس قوی و نیرومند گردیدند، خوارج ضعیف شدند و خطرشان کم گردید.
مرجئه دیگر فرقه کلامی در این دوران است که اعضای آن این طرز تفکر را که با رژیم اموی باید به خاطر بیnot;دینی آن مبارزه کرد، رد میnot;کردند و بر عکس معتقد بودند که محاکمه و داوری درباره آنها فقط حق خداوند است و از اینnot;رو آن را باید تا روز جزا به تأخیر انداخت. بدین ترتیب در دوران بنی امیه نیز همچنان عقیده اصلی خود مبنی بر ضرورت پرهیز از داوری و قضاوت درباره حوادث سیاسی و اشخاص را حفظ کرده و به اصل رژیم اموی سرایت میnot;دادند. به همین دلیل، آنان در صحنه حوادث سیاسی از دخالت پرهیز کرده هر چند که عملاً با چنین موضعnot;گیری موجبات تقویت بنی امیه را فراهم میnot;ساختند چرا که آنان آشکارا در صدد سازش با رژیم بنیnot;امیه بودند. با این وجود این فرقه نیز به تدریج یکپارچگی خود را از دست داد. به نظر میnot;رسد که ورود این فرقه کلامی به بحث ایمان و کفر که خوارج مطرح نموده بودند، موجبات انشعاب آن را فراهم ساختند و بدین ترتیب، مرجئه در این دوران به فرقهnot;های متعددی تقسیم گردید.
در منابع مختلف، نامگذاریnot;های متفاوتی از فرقهnot;های مرجئه دیده میnot;شود. برخی از منابع، فرقهnot;های مرجئه را چهار عدد ذکر کردهnot;اند: جهمیه، غیلانیه، ماصریه و حشویه. اما برخی دیگر از منابع، مرجئه را به سه دسته تقسیم نمودهnot;اند. دستهnot;ای از آنان، "مانند غیلان و ابی شعر و محمد بن ابی شبیب بصری بر کیش قدریان معتزلی رفته و قائل به قدر و ارجاء و تأخیر در ایمان شدند... گروه دیگر بر کیش جبریه رفته و قائل به جبر در اعمال و ارجاء در ایمان شدند... و گروه سوم از جبر و قدر هر دو بیرونند و پنج دسته از ایشان پدید آمدند که یونسیه و غانیه و ثوبانیه و تومنیه و مریسیه باشند. بر این اساس میnot;توان گفت که تنها یک گروه به عنوان مرجئه ناب در این دوران شناخته میnot;شوند و دو گروه دیگر از مسیر اصلی مرجئه خارج و به گروهnot;های رقیب یعنی قدریه و جبریه پیوسته-اند. مرجئه ناب افزون بر مشارکت در بحث ایمان و کفر نسبت به عقاید و اعمال مسلمانان، به طرح این بحث در خصوص نو مسلمانان نیز میnot;پرداختند. آنان در این بحث با دولت اموی دچار چالش شدند چرا که رفتار دولت اموی نسبت به نو مسلمانان را بر نمیnot;تابیدند. از نظر آنان، دولت حق ندارد با نو مسلمانان مانند کافران رفتار کند و رسماً اعلام کردند که خون بیگناهان را نباید ریخت و هر که مسلمان است از حقوق مسلمانی بهرهnot;ور است. به همین دلیل میnot;توان مرجئه را مدافع ایده مساوات اسلامی در خصوص مسلمانان و نو مسلمانان دانست. در عکسnot;العمل به مرجئه و بحث ایمان و کفر آنان، گروه موسوم به قدریه از اهمیت زیادی برخوردار هستند.
قدریه که در عکسnot;العمل به جبرگرایان شکل گرفته بودند، برای نخستین بار با طرح مفهوم اختیار بر اصل مسئولیت انسان در برابر رفتارهای خود تأکید نمودند. آنان اعمال انسانها را به قدرت و توان انسانها نسبت داده، بر این باور بودند که انسان در گرو اعمال خویش است و از ارادهnot;ای آزاد برخوردار. حسن بصری، معبد جهنی و غیلان الدمشقی از بنیانگذاران و نمایندگان اصلی قدریه شناخته شدهnot;اند. به گفته برخی از نویسندگان، اختلاف درباره قدر و استطاعت را معبد جهنی و غیلان دمشقی و جعد بن درهم پدید آوردند. قدریه افزون بر طرح مفهوم اختیار و مسئولیتnot;پذیری انسان مفهوم عدالت و ضرورت رعایت آن از سوی حاکم را نیز مطرح نمودند. طرح این مفهوم به طور طبیعی آنان را با دولت اموی درگیر میnot;ساخت و به همین دلیل، غیلان در دورهnot;ای پس از سال 112 با حاکمان در افتاد و دستگیر شد و در سال 117 و یا مدّتی قبل از آن اعلام شد. اگر چه طرح دو مفهوم اختیار و عدالت، قدریه را زمینه ساز ظهور مکتب کلامی معتزله ساخت، امّا این مکتب در واقع انشعابی بود که از قدریه بطور رسمی با اعتزال و کنارهnot;گیری و اصل بن عطا از حلقه حسن بصری صورت گرفت. و اصل بن عطا در جدال ایمان و کفر بر خلاف موضع استاد خود حسن بصری به آموزه "منزلة بین المنزلتین" اعتقاد داشته، از جایگاهی میانی در میان ایمان و کفر به نام فسق سخن به میان آورد. به گفته عبد القاهر، "در روزگار حسن بصری داستان و اصل بن عطاء الغزال درباره قدر و منزلت میان دو منزلت (ایمان و کفر) پدید آمد. عمروبن عبید باب در آن بدعت نیز به وی پیوست. حسن هر دوی ایشان را از مجلس خویش براند و آن دو به پای ستونی از ستونهای مسجد بصره رفتند و از آن انجمن کناره گرفتند و خود و پیروان آنها معتزله یعنی کناره گیران نامیده شدند، زیرا از گفتار امّت اسلام کناره گرفته و میnot;گفتند که مسلمان فاسق نه مؤمن است و نه کافر." بدین ترتیب، در اواخر دوره بنیnot;امیه، معتزله به عنوان پرچمدار اصل آزادی اراده جانشین قدریه شد. آنان اگرچه در طرح مفهوم اختیار و آزادی اراده تحت تأثیر قدریه بودند امّا در جدال کلامی ایمان و کفر، موضع میانهnot;ای را بر گزیدند. به همین دلیل، معتزله نیز در آغاز پیدایش یک فرقه دینی بودند اما همان طوری که حسن ابراهیم حسن بدرستی اشاره میnot;کند، چیزی نگذشت که وارد سیاست شدند و درباره شرایط امامت گفتگو کردند. آنان انتخاب امام را به امت دانسته، شرایطی همچون قریش بودن و یا شرائط مکنون در نظریه امامت را نمیnot;پذیرفتند. به گفته نوبختی، "معتزله گفتند امامت برازنده هر کس است که کتاب و سنت را بر پای دارد و آن جز به اجماع و اختیار و نظر امت روانیست". ورود معتزله به جدالnot;های کلامی سیاسی این دوران وضعیت خاصی را بدنبال داشت که حاصل آن غلبه این مکتب کلامی تا ظهور مقدمات و زمینهnot;های پیدایش مکتب اشعری بود. و بدین ترتیب، میnot;توان صحنه گردان جدالnot;های سیاسی دوران بنیnot;امیه را در نهایت معتزله دانست که تا بخشی از دوران بنی عباس از چنین نقشی برخوردار بودند.
از آنچه گذشت وضعیت جدالnot;های کلامی سیاسی دوران بنی امیه آشکار گردید. خوارج به عنوان یکی از مهمترین گروهnot;هایی که در پیدایش این جدالnot;ها نقش ایفا نمودند، در نهایت در چگونگی طرح مسأله ایمان و کفر و موضعnot;گیری در برابر حاکمان بنیnot;امیه، دچار انشعاب گردیده، میزان تأثیرگذاری آنان در این دوران کاهش یافت. مرجئه نیز به عنوان دومین گروه، با ورود به مسأله مذکور با انشعاب روبرو گردید امّا با این انشعاب، زمینه ظهور قدریه و سپس معتزله را فراهم نمودند. با ظهور این گروهnot;ها، جدالnot;هایی همچون جبر و اختیار، فسق و عدالت و در نهایت امامت و انتخاب امت نیز مطرح گردیدند. امّا آنnot;چه از دیدگاه نوشتار حاضر اهمیت دارد این است که یکی از مهمترین شرکت کنندگان در صحنه جدالnot;های کلامی سیاسی مذکور، شیعیان به حساب میnot;آیند. شیعیان نیز به عنوان یک گروه، تأثیر به سزایی در چگونگی طرح این جدالnot;ها داشته، در این دوران وضعیت خاصی پیدا کردند. در ادامه با اشاره به وضعیت آنان، نقش و جایگاه امام محمد باقر را در این باره توضیح میnot;دهیم.

2. نقش امام محمدباقر در عرصه جدالnot;های کلامی سیاسی
نقش امام باقر در عرصه جدالnot;های کلامی سیاسی عصر اموی در رابطه با وضعیت شیعیان در این دوران قابل بررسی است. بر این اساس، در ابتدا نگاهی گذرا به وضعیت این گروه لازم به نظر میnot;رسد.
نخستین حضور جمعی شیعیان در عرصه سیاسی پس از شهادت امام علی، به دوران حکومت معاویه و در جریان صلح امام حسن مربوط میnot;شود. پس از جریان صلح عدهnot;ای از بزرگان و اشراف مدینه نزد امام حسن آمدند و درباره جریان صلح با او گفتگو کردند. به اعتقاد طه حسین، "در آن روزی که این عده، [امام] حسن را ملاقات کردند و آن گفت و شنود میانشان ردوبدل شد، همان روزی است که حزب سیاسی منظم شیعه علی و فرزندانش تأسیس شد.... برنامه این حزب این بود که میnot;باید از امامی که از فرزندان علی است، اطاعت شود و باید در حالت صلح بسر برد تا موقع جنگ فرا رسد" این گروه پس از امام حسن، در دوران امامت امام حسین نیز در یک اقدام دسته جمعی کم و بیش از امام حسین اطاعت کرده، در جریان قیام کربلا با او همکاری نمودند. حادثه کربلا در آغازین ایام حکومت بنیnot;امیه، حادثهnot;ای بسیار مهم در تاریخ شیعه به حساب میnot;آید. رویدادهای سیاسی اجتماعی پس از این حادثه بیانگر این واقعیت مهّم است که نه تنها این حادثه جدالnot;های کلامی سیاسی جدیدی را در عرصه گفتگوهای عمومی مسلمانان وارد ساخت، بلکه وضعیت شیعیان را نیز با انشعابnot;های خاصی روبرو گردانید. نخستین انشعاب، بدین ترتیب، با شکلnot;گیری "زیدیه" صورت گرفت. به گفته ابن خلدون: "زیدبن علی در کوفه بر هشام خروج کرد. او هشام را به کتاب و سنت فرا می خواند و میnot;گفت: باید که با ستمگران نبرد کند و از ناتوانان دفاع نماید. محرومان را به مال یاری رساند و غنایم را به عدل تقسیم کند و ردّ مظالم نماید و کارهای نیکو کند و اهل بیت را یاری رساند."
حیات زید بن علی مصادف با امامت امام محمد باقر بود و از این جهت نوع برخورد امام باقر با وی میnot;توانست جدالnot;های کلامی خاصی را بوجود آورد. اگر چه زید در سال 121 و در دوران امامت امام جعفر صادق در کوفه موفق به یک قیام عمومی و با حضور شیعیان گردید امّا همان طوری که ابن خلدون میnot;نویسد: "امّا وقتی [شیعیان] شنیدند که زید بر ابوبکر و عمر ثنا میnot;گوید جمعی او را ترک کردند. "این گزارش تاریخی به نظر برخی ممکن است حکایت از این داشته باشد که نوعی مغایرت میان عقاید زید و طرفدارانش با عقاید شیعیان امامیه شکل گرفته است. ابن خلدون این مغایرت را به این نکته ارجاع میnot;دهد که زید همچون استاد خود و اصل بن عطا معتزلی با وجود اعتقاد به افضلیت امام علی، خلافت مفضول را جایز میnot;دانست و بر این اساس، خلافت ابوبکر و عمر را به رسمیت میnot;شناخت. در واقع آنها بر این باور بودند که امامت تنها حق شخص افضل است اما شرایط اوضاع و احوال ممکن است وجود او را مورد غفلت قرار دهد و از این میان مفضول سودمند گردد.
از نظر زیدیه آنچه امامت را در کنار وجود شرایطی همچون آگاهی و علم امام به علوم دینی و تقوا و کمالات اخلاقی، معتبر کرده، موجب تعیّن در فردی حاضر میnot;شود، قیام وی بر ضد حاکمان نامشروع است. به همین دلیل آنان با ردّ تقیه بر این امر تأکید می-کردند که هر گاه امام، مسلمانان را دعوت به وفاداری و همکاری کند، عَلَم او پاسخ مثبت گفتن به ندای وی را بر تمامی مسلمانان واجب میnot;سازد و این دعوت و خروج در مقابل حکّام نامشروع است که امامت را شرعاً اعتبار میnot;بخشد. بدین ترتیب، اعتقاد به جواز خلافت مفضول و ضرورت قیام به سیف برای امام، راه زیدیه از دیگر شیعیان را جدا ساخته، تا حدودی افکار آنها را به معتزله نزدیک میnot;ساخت. چنین اعتقاداتی موجبات شکلnot;گیری نخستین انشعاب عقیدتی - کلامی از شیعه را فراهم ساخت. اگر چه قبل از زیدیه و پس از قیام کربلا میnot;توان از گروهnot;هایی همچون توابین و کیسانیه نیز نام برد، امّا تفاوت اساسی این گروهnot;ها با زیدیه در این است که گروهnot;های مذکور عمدتاً به مثابه گروه-های سیاسی و در عکسnot;العمل به حادثه سیاسی اجتماعی کربلا شکل گرفتهnot;اند در حالیکه زیدیه از هویت کلامی برخوردار است. این هویت کلامی زیدیه را از شیعیان امامی جدا میnot;ساخت.
بر این اساس، اگر چه قیام زید و شکلnot;گیری زیدیه پس از رحلت امام باقر صورت گرفته است و در نتیجه مناظره not;ها و جدالnot;های کلامی زیدیه با دیگر شیعیان در دوران امام صادق بوده، امّا بدلیل هم عصری امام باقر با زید، زمینه برخی گفتگوها میان آنان فراهم گردیده، توجه به آنها میnot;تواند وضعیت گفتگوها و جدالnot;های کلامی سیاسی این دوران را آشکار نماید. در ادامه افزون بر گزارش مناظرهnot;های کلامی امام محمد باقر با جریانnot;های کلامی سیاسی غیر شیعی، به موضعnot;گیری امام نسبت به زید بن علی نیز به صورت گذرا اشاره میnot;کنیم. هدف از این گزارش، آشکار ساختن نقش امام باقر در نقد جریانnot;های مذکور است.

امام باقر و نقد جریانnot;های فکری کلامی
امام باقر در فرصتnot;های پدید آمده از طریق مناظرهnot;های کلامی به نقد افکار جریانnot;های فکری کلامی دوران خود پرداخته، از این طریق از افکار شیعه دفاع میnot;کند. مهمnot;ترین آنها را به شکل گذرا میnot;توان در موارد زیر خلاصه کرد:

امام و معتزله
همان طوری که قبلاً اشاره شد، معتزله در دوران امام محمد باقر به یکی از مکاتب کلامی نسبتاً رایج در میان اهل سنت تبدیل گردیده بود. امام در مناظره با بزرگان معتزله به نقد افکار آنان میnot;پردازد. به عنوان نمونه به هنگام ملاقات حسن بصری با امام در مدینه و در پاسخ به این پرسش وی که آمدهnot;ام از شما درباره مسائلی از کتاب خداوند سؤال کنم، میnot;فرماید:
"آیا شما فقیه اهل بصره هستید؟" حسن بصری پاسخ مثبت میnot;دهد و امام پس از آنکه به جایگاه مهم وی اشاره میnot;کند، ابتکار عمل مناظره را به دست گرفته این گونه به طرح پرسشnot;هایی از حسن بصری میnot;پردازد:
میnot;گویند که تو میnot;گویی: خداوند بندگان را آفرید و امور آنان را به آنان واگذار کرد.
حسن بصری از پاسخ گفتن در برابر امام عاجز میnot;ماند و امام پس از گفتگوهایی درباره برخی آیات وی را از قول تفویض منع میnot;کند و باطل بودن آن ایده را بیان میnot;کند.
در موردی دیگر عمروبن عبید از بزرگان معتزله با امام محمد ملاقات کرده و با قصد امتحان امام از وی درباره معنی این آیه سؤال میnot;کند: أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَrlm;السَّمَوَتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَهُمَا (انبیاء/30). امام در پاسخ میnot;فرماید: آسمان بسته بود یعنی بارانی از آن نمیnot;بارید و زمین بسته بود یعنی از آن گیاهان نمیnot;روئید.
عمروبن عبید سخنی نمیnot;گوید و از مجلس خارج میnot;شود امّا دو مرتبه بر میnot;گردد و از امام درباره معنای آیهnot;ای دیگر سؤال میnot;کند:
وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِrlm;غَضَبِى فَقَدْ هَوَى ( طه/81 ) " مقصود از غضب خداوند چیست؟
امام میnot;فرماید: غضب خداوند عقاب اوست و کسی که بگوید: چیزی باعث تغییر در خداوند میnot;شود کافر شده است. بدین ترتیب، امام در جاnot;های مختلف و به مناسبت-های متعددی با بزرگان معتزله به مناظره پرداخته، دیدگاهnot;های کلامی آنان را نقد میnot;کند.

امام و خوارج
اگرچه خوارج به عنوان یک گروه همچون گذشته فعال نبودند امّا کم و بیش در فرصتnot;های گوناگون برخی از آنان عقاید خود را تبیین میnot;کردند. امام نیز در برابر آنها به نقد عقاید آنان پرداخته، در مناظرهnot;های آنها شرکت میnot;کرد. به عنوان نمونه، یکی از خوارج از امام میnot;پرسد: چه چیزی را میnot;پرستی؟ امام درپاسخ میnot;فرماید: الله. آن مرد میnot;پرسد: آیا او را دیدی؟ امام میnot;فرماید: بله. چشمnot;ها او را نمیnot;بینند امّا دلها او را با حقایق ایمان میnot;بینند. با قیاس [با رویکرد مقایسهnot;ای] شناخته نمیnot;شود و با حواس درک نمیnot;شود، با نشانهnot;ها توصیف میnot;شود، با دلالتnot;ها شناخته میnot;شود، در حکمش ظلم نمی-کند. او همان خدایی است که جز او خدایی نیست" در موردی دیگر، نافع ازرق از شخصیتnot;های معروف خوارج از امام باقر سؤالاتی را میnot;پرسد و امام پس از پاسخ-گویی به این سؤالات، از نافع ازرق میnot;خواهد که به خوارج سخنانش را نقل نماید. امام از او میnot;خواهد که به خوارج بگوید چرا جدایی از امام علی را جایز دانستید در حالی که قبلاً در پیروی از او حاضر بودید کشته شوید و او را در راه خدا یاری می-کردید؟ آنها به تو خواهند گفت: او [امام علی] در دین خدا داوری کرده است؟ پس به آنان بگو: خداوند خود داوری دو نفر را در این آیه جایز دانسته است: فَابْعَثُواْحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِrlm;ى وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصْلَحًايُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَآ (نساء/ 35) و رسول خدا نیز سعدبن معاذ را درباره بنیnot;قریظه داور قرار داد و او نیز درباره آنها داوری کرد. آیا نمیnot;دانید که امام علی به داوران دستور داد که بر اساس قرآن داوری کنند و از آن تخلّف نکنند و شرط کرد که اگر داوری آنان با قرآن مخالف باشد رد گردد. وقتی که حکمیت تمام شد برخی گفتند: کسی که داور معین کردی علیه تو حکم کرد. امام علی در پاسخ فرمود: من به حکمیت یک فرد تن ندادم بلکه به حکمیت کتاب خدا تن دادم. پس باید به خوارج گفت که در اصل این حکمیت با شرط صریح امام به رد بودن حکم مخالف قرآن کریم، چه انحرافی وجود دارد. "نافع ازرق با شنیدن این سخنان از امام باقر جدا میnot;شود امّا اعتراف میnot;کند که هرگز چنین سخنانی را نشنیده است."
در موردی دیگر، یکی از بزرگان خوارج به همراه یارانش برای مناظره نزد امام محمد باقر میnot;آید. در این جلسه که جمعی از فرزندان مهاجران و انصار نیز حضور داشتند، درباره فضایل امام علی سخنان متعددی گفته شد. امام باقر از مرد خارجی پرسید: درباره حدیث خیبر چه میnot;گویی: او گفت: این حدیث حق است و شکّی هم در آن نیست ولی کفر پس از این مرحله پدید آمد. امام باقر فرمود: آیا آن روز که خداوند علی را دوست میnot;داشت، میnot;دانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی-دانست؟ مرد گفت: اگر بگویم خدا نمیnot;دانست، کافر شدهnot;ام، پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند میnot;دانسته است. امام باقر فرمود: آیا محبت خدا به علی از آن جهت بوده که وی در خط اطاعت خدا حرکت میnot;کرده یا به خاطر عصیان و نافرمانی بوده است؟ مرد گفت: بدیهی است که دوستی خداوند نسبت به امیرالمؤمنین از جهت اطاعت و بندگی وی بوده است نه عصیان و نافرمانی. سخن که به اینجا رسید، امام باقر رو به آن مرد کرد و فرمود: اکنون تو در میدان مناظره مغلوب شدی، از جای برخیز و مجلس را ترک کن. مرد از جای برخاست و آیه ای از قرآن را که بیانگر آشکار گشتن حق برای او بود زمزمه میnot;کرد و اظهار داشت: " الله اعلم حیثُ یجعَلُ رسالته"
نمونهnot;هایی از این قبیل بیانگر این واقعیت است که امام محمد باقر در مناظره-های کلامی خود، خوارج را نیز در نظر داشته و تلاش میnot;کند در این مناظرهnot;ها انحرافات فکری آنان را نمایان سازد.

امام و مرجئه
مرجئه همان طوری که گذشت، قضاوت و داوری بر مبنای عمل را انکار کرده و آن را حق خداوند متعال در روز قیامت دانسته، به ضرورت ارجاء و تأخیر تا روز قیامت در کنار امیدواری به رحمت وی اعتقاد داشتند. به همین دلیل در بحث ایمان و مناظره کلامی مسلمانان درباره مفهوم آن، تصدیق و پذیرش قلبی را ایمان دانسته، اقرار به گفتار و عمل را لازم نمیnot;دانستند. امام محمد باقر در نقد باور آنان و تصحیح انحراف پدید آمده در میان آنان در فرصتnot;های مختلف در مناظرهnot;هایی با آنان شرکت میnot;کرد. به عنوان نمونه، روزی عمروبن قیس و برخی از شاگردانش نزد امام محمد باقر آمده و دیدگاه خود را درباره ایمان اینگونه مطرح نمودند:
"ما اهل دعوت و ملت خود را با انجام معصیت و گناه از دایره ایمان خارج نمی-سازیم". بر اساس این گزاره، از نظر آنان انجام گناه و معصیت تأثیری بر ایمان نگذاشته، همچنان فرد با ایمان تلقی میnot;شود. امام باقر در ردّ این دیدگاه خطاب به ابن قیس به سخنی از پیامبر اسلام استناد میnot;کند که فرمود: لا یزنی الزانی و هو مؤمن و لا یسرق السارق و هو مؤمن"
امام با استناد به این کلام دیدگاه مرجئه را اینگونه نقد میnot;کند که بر طبق این روایت، ارتکاب معصیت زنا و سرقت بر ایمان فرد تأثیر میnot;گذارد و ایمان را مخدوش میnot;سازد. به دیگر سخن، امام با تفکیک ایمان از اسلام، ایمان را مرحلهnot;ای از اسلام معرفی میnot;کند که باعث جلوگیری از ارتکاب گناه میnot;شود. بدین ترتیب برداشت مرجئه از ایمان زیر سؤال رفته، امکان قضاوت و داوری درباره فرد معصیت کار مبنی بر مخدوش شدن ایمان وی فراهم میnot;گردد و ایمان ارتباط وثیقی با عمل پیدا میnot;کند.

امام و زیدبن علی
موضعnot;گیری امام محمد باقر درباره زیدبن علی چشم انداز روشنی نسبت به ماهیت قیام وی در برابر محققین میnot;گشاید. امام، برادرش زید را مورد تکریم و احترام قرار میnot;داد. زید بن علی که مردی عالم، پارسا و مخالف ستمکاران و به گفته شیخ مفید، فردی عابد، متقی، فقیه، بخشنده و شجاع بود که برای امر به معروف و نهی از منکر و طلب خون امام حسین قیام کرد. بر اساس احساس تکلیف نسبت به ستمکاری حاکمان در دوران هشام بن عبدالملک در کوفه دست به قیام میnot;زند اما همان طوری که برخی از نویسندگان و محققین اشاره کردهnot;اند، مردم کوفه، نخست چنان شور و هیجان نشان دادند که گفتند زید مهدی امت است اما سرانجام به بهانهnot;های واهی او را ترک گفتند. در نتیجه زید شهید شد (121 ق) و بدن او را بر دار کردند. قیام زید بن علی که بر پایه اصول دعوت به احیای کتاب و سنت پیامبر، جهاد با ظالمان بنیnot;امیه، دفاع از حقوق مستضعفین و توزیع عادلانه حقوق مالی میان مسلمانان و یاری دعوت کنندگان به حق و اهل بیت شکل گرفته بود، قیامی مشروع از دیدگاه تشیع تلقی میnot;شد امّا این قیام اساساً در دوران حیات امام محمد باقر صورت نگرفته، از این رو، امام نسبت به قیام مذکور هیچ گونه موضعnot;گیری نداشته، تنها بر طبق برخی روایات نقل شده، امام ضمن تکریم زید، اشارهnot;ای به دعوت و قیام وی نموده است. به عنوان نمونه، نقل شده است که هنگامی که زیدبن علی خدمت برادرش امام محمد باقر رسید، امام دست خود را بر کتف زید زده، میnot;فرماید: " این سید بنی هاشم است هنگامی که شما را دعوت کرد اجابت کنید و هنگامی درخواست یاری نمود، او را یاری کنید" صرف نظر از اینکه چنین سخنانی بر مشروعیت قیام زید از نظر امام محمد باقر دلالت میnot;کند یا خیر - که بحث جداگانهnot;ای میnot;طلبد، آنچه مسلّم میnot;نماید این است که زید بن علی مورد احترام و تکریم امام قرار داشته است. امّا نکته مهم از دیدگاه نوشتار حاضر، این است که موضعnot;گیری مذکور امام نسبت به شخصیت زید و قیام آتی وی، تنها از زاویه شخصیت دینی و معنوی زید صورت گرفته، ارتباطی با انشعاب زیدیه از امامیه پیدا نمیnot;کند. از اینnot;رو، اگر چه زیدیه بمثابه یک جریان فکری کلامی پس از شهادت زید و در دوران امام جعفر صادق شکل گرفته است و در نتیجه، اظهار نظر امام محمد باقر نسبت به انحراف پدید آمده در این جریان وجود ندارد امّا از زاویهnot;ای دیگر امام در سخنان خود آگاهیnot;های لازم در خصوص شناخت صحیح امامت و امام را در اختیار اصحاب خود قرار میnot;دهد تا زمینهnot;های لازم برای باقی ماندن شیعیان در مسیر تشیع امامیه را فراهم سازد. به همین دلیل با در پیش گرفتن روش تقیه در حوادث سیاسی اجتماعی از یک سو، بر شرط قیام به سیف به عنوان شرط امامت- آنگونه که زیدیه اعلام نمودند- خط بطلان میnot;کشد و از سوی دیگر با نصب خاص امام جعفر صادق به عنوان امام بعدی، بر شرط نص و نصب خاص به عنوان تنها راه تعیین امام تأکید می-نماید. به عنوان نمونه ابوصباح کنانی میnot;گوید: امام باقر به فرزندش امام صادق که راه میnot;رفت نگاهی کرد و فرمود: آیا میnot;بینید این شخص را ؟ این شخص از کسانی است که خداوند درباره آنها فرمود: "و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین".
از سوی دیگر امام صادق نیز به هنگام رواج ادعای برخی از شیعیان نسبت به امامت زید بن علی، در مقابله با چنین ادعایی و در نتیجه تأکید بر ایده ضرورت نصّ نسبت به امام، روایت معروف خود از جابربن عبدالله انصاری را نقل میnot;کند که اهتمام امام محمد باقر را نیز به مسأله نص و نصب را نمایان میnot;سازد. بر طبق این روایت و بنا به نقل امام صادق از پدرش امام محمد باقر، جابربن عبدالله انصاری خطاب به امام محمد باقر میnot;گوید: پیامبر اسلام به شما سلام رساند. امام باقر از آنچه رخ داده است برای جابر در ملاقات با پیامبر سؤال میnot;کند. جابر میnot;گوید: روزی با پیامبر بودم پس به من فرمود: ای جابر تو زنده میnot;مانی و مردی از فرزندان من را ملاقات خواهی کرد که نامش محمد بن علی بن حسین است. خداوند به او نور حکمت عطا کرده است. پس سلام مرا به او برسان. دقّت در این روایت اهتمام امام محمد باقر را در نشان دادن دیدگاه امامیه نسبت به مسأله امامت و ضرورت نص و نصب الهی به شیعیان خود از یک سو و اهتمام امام جعفر صادق به این مسأله به هنگام شکلnot;گیری زیدیه و ادعای امامت زید بن علی از سوی برخی از شیعیان را از سوی دیگر آشکار میnot;سازد.


فرجام سخن
مناظرهnot;های کلامی امام محمد باقر که در سطور پیشین بیان گردید، نمونهnot;هایی از مهمnot;ترین مناظرهnot;های امام است که در منابع منعکس گردیده است. افزون بر آن ها، گفتگوها و پرسش و پاسخnot;های متعددی از امام نقل گردیده است که در نوشتار حاضر تنها به مناظرهnot;های کلامی و آن هم در گفتگو با فرقهnot;ها و مکاتب کلامی دوران وی، پرداخته شد. همان طوری که گذشت، مناظرهnot;ها و مشارکت در جدالnot;های کلامی مذکور، اساساً با هدف نقد فرقهnot;ها و جریانnot;های کلامی صورت گرفته و از آنجا که فرقهnot;ها و جریانnot;های مذکور در تحولات سیاسی اجتماعی عصر اموی تأثیر گذار بودند، مناظرهnot;ها و جدالnot;های مذکور پیامدهای سیاسی خاصی نیز به همراه داشت. به دیگر سخن، نقد فرقه-ها و جریانnot;های مذکور به مفهوم نقد موضع گیریnot;های سیاسی اجتماعی طرفداران آنها و نیز از زاویه دیگر نقد دستگاه سیاسی حمایت کننده آنها یعنی بنیnot;امیه نیز به حساب می-آید. بدین ترتیب، میnot;توان برای مناظرهnot;های امام محمد باقر دو جنبه اساسی را در نظر گرفت:
1. جنبه کلامی؛ مناظرهnot;های امام از خصلت کلامی برخوردار بود و با نقد مبانی و مفروضات کلامی فرقهnot;ها و جریانnot;های کلامی رایج در عصر اموی، زمینه تأسیس و تدوین مکتب کلامی شیعه امامیه فراهم گردید. به همین دلیل میnot;توان چنین ادعا نمود که امام محمد باقر زمینه ساز تأسیس مکتب کلامی شیعه بوده، از دوران وی و با توجه به فراهم شدن زمینهnot;های لازم، شیعه امامیه دوران جدیدی را آغاز نموده است. امام محمد باقر فرصت طرح آموزهnot;های مکتب امامیه را پیدا کرده و با بهرهnot;گیری شاگردان وی همچون جابر الجعفی، فضیل بن یسار، ابوبصیر الاسدی، علی بن النعمان و صفوان الجمال و محمد بن مسلم از چنین فرصتی، نخستین تلاشها برای تدوین این آموزهnot;ها فراهم گردید.
2. جنبه سیاسی؛ اگرچه به گفته برخی محققین، ظلم و ستم دولت اموی از یک سو و توجه امام محمد باقر به آنچه که در گذشته حاکمان ظالم نسبت به اجداد وی روا داشتند از سوی دیگر، موجب دوری امام محمد باقر از شئون سیاسی و التفات به خدمت به اسلام از طریق دفاع از اصول و مبادی اسلام و نشر تعالیم و احکامش و مناظره با فرقهnot;های منحرف گردید، امّا نمیnot;توان به این نتیجه رسید که فعالیتnot;های علمی و مناظرهnot;های کلامی امام فاقد بعد سیاسی است. بیnot;تردید، فعالیتnot;ها و مناظرهnot;های مذکور حداقل از دو زاویه از جنبهnot;های سیاسی بر خوردار بود. نخست، از این جهت که با نقد مواضع فرقهnot;ها و جریانnot;های کلامی هم تأثیر گذاری آنها بر زندگی سیاسی مسلمانان در این دوران را به چالش میnot;کشید و هم نقد کننده دستگاه سیاسی حامی این جریانnot;ها به حساب میnot;آمد. امّا از زاویهnot;ای دیگر نیز میnot;توان التفات امام محمد باقر به امر سیاسی در دوران خود را مشاهده کرد. بیnot;تردید، اگرچه تا دوران اموی تحولات سیاسی اجتماعی متعددی در تاریخ اسلام و بویژه پس از رحلت پیامبر اسلام رخ داده، منشأ مناظرهnot;هایی گردیده بود، امّا از منظر فکر سیاسی به تدریج افکار سیاسی متمایزی در میان امت اسلامی شکل میnot;گیرد که ارتباط تنگاتنگی با مبانی و مفروضات کلامی مسلمانان داشت. امام باقر با طرح مبانی و اصول کلامی امامیه افزون بر فراهم ساختن تأسیس مکتب کلامی امامیه را فراهم میnot;سازد، در واقع، مبانی و اصول فکر سیاسی شیعی را نیز تدارک میnot;بیند. بدین ترتیب، در مناظرهnot;های کلامی امام محمد باقر نخستین نشانهnot;های تکوین مکتب سیاسی امامیه را نیز میnot;توان مشاهده کرد که تبیین چگونگی شکلnot;گیری آن مستلزم بررسی نقش امام محمد باقر در کنار فعالیتnot;های ارزنده امام صادق است و مجال دیگری میnot;طلبد.


پی نوشت ها
. محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، مترجم بلعمی، ج اول (تهران : نشر نو، 1366) ص 335 - 339.
. همان، ص 339.
. همان، ص 343.
. ابن قتیبه، امامت و سیاست، مترجم سید رضا طباطبایی (تهران: ققنوس، 1384) ص 172.
. نوبختی، فرق الشیعه، مترجم محمد جواد مشکور، (تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361) ص 21.
. ویلفرد مادلونگ، جانشینی حضرت محمد؛ پژوهش پیرامون خلافت نخستین، مترجم احمد نمایی و دیگران (مشهد: بنیاد پژوهشnot;های اسلامی آستان قدس رضوی، 1377) ص 173.
. و. و. بار تولد، خلیفه و سلطان، مترجم سیروس ایزدی (تهران: امیر کبیر، 1377) ص 13.
. مادلونگ، پیشین، ص 232.
. حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، مترجم ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات جاویدان، 2537) ص 22.
. آن. کی اس. لمبتن، دولت و حکومت در دوره میانه اسلام، ترجمه علی مرشدی زاد (تهران: تبیان، 1379) ص 34.
. ابن خلدون، العبر، ج 2، مترجم عبد المحمد آیتی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383) ص 270.
. عبدالوهاب افندی، "کلام اسلامی"، در: نگرشی بر تاریخ فلسفه اسلامی، گزیده مقالات دایرة المعارف فلسفه راتلج، زیر نظر ادوارد کریگ، ترجمه محمود زارعی بلشتی (تهران: امیر کبیر، 1385) ص 103.
. آن. کی اس، لمبتن، پیشین، ص 35.
. ابن خلدون، پیشین.
. طه حسین، علی و فرزندانش، مترجم محمد علی شیرازی (تهران: دریا، 1349) ص 109.
. اشپولر بر تولد، جهان اسلام (دوران خلافت)، ج 1، مترجم قمر آریان (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1359) ص 81.
. ویلفرد مادلونگ، مکتبnot;ها و فرقهnot;های اسلامی در سدهnot;های میانه، مترجم جواد قاسمی (مشهد: آستان قدس رضوی، 1387) ص 171.
. سعد بن عبدالله ابی خلف اشعری قمی، تاریخ عقاید و مذاهب شیعه (المقالات و الفرق)، مترجم یوسف فضایی (تهران: آشیانه کتاب، 1382) ص 60.
. ابو منصور عبد القاهر، الفرق بین الفرق، مترجم محمد جواد مشکور (تهران: امیر کبیر، 1344) ص 145.
. حسن ابراهیم حسن، پیشین.
. آن کی اس. لمبتون، پیشین، ص 45.
. ابو منصور عبد القاهر، پیشین، ص 10.
. آن. کی. اس. لمبتون، پیشین، ص 46.
. ابو منصور عبد القاهر، پیشین، ص 11.
. آن کی اس. لمبتون، پیشین، ص 47.
. حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 416.
. نوبختی، پیشین، ص 22
. طه حسین، پیشین، ص 213.
. ابن خلدون، پیشین، ص 186.
. همان، ص 317.
. همان.
. آن کی اس. لمبتون، پیشین، ص 40.
. همان، ص 39.
. باقر شریف القرشی، حیاة الامام محمد الباقر،، الجزء الثانی (بیروت: دارالبلاغه، 1413 ﻫ - 1993 م) ص 81
. همان، ص 83 و محمد بن محمد بن النعمان البغدادی (شیخ مفید) الارشاد (بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1399 ق) ص 265.
. ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، تعلیقات و ملاحظات السید محمد باقر الموسوی الخراسانی (بیروت: مؤسسه الاعمی للمطبوعات، 1403 ق، 1983 م) ص 321 - 322.
. همان، ص 324 و محمد بن محمد بن النعمان البغدادی (شیخ مفید) پیشین، ص 265.
. احمد ترابی، امام باقر جلوهnot;ی امامت در افق دانش (مشهد: آستان قدس رضوی، 1373) ص 83 - 82.
. باقر شریف القرشی، پیشین، ص 90.
. همان، ج 1، ص 67.
. محمد بن محمد بن النعمان البغدادی (شیخ مفید) پیشین، ص 268
. سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سی و هفتم، 1384) ص 219.
. باقر شریف القرشی، پیشین، ص 76.
. همان، ص 67.
. همان، ج 2 ص 389.
. محمد بن محمد بن النعمان البغدادی (شیخ مفید)، پیشین، ص 262.
. به عنوان بنگرید به: هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر، القسم الثانی، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق، 1986 م، صص 202 - 210.
. همان، ص 188.

فن بیان...
ما را در سایت فن بیان دنبال می کنید

برچسب : امام محمد باقر علیه السلام,امام محمد باقر عليه السلام,زندگینامه امام محمد باقر علیه السلام,ولادت امام محمد باقر علیه السلام,شهادت امام محمد باقر علیه السلام,میلاد امام محمد باقر علیه السلام,زندگانی امام محمد باقر علیه السلام,زندگی امام محمد باقر علیه السلام,زندگینامه امام جعفرصادق علیه السلام,امام جعفرصادق علیه السلام, نویسنده : dsetarederakhshanardabil13690 بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت: 0:35